شیطان بزرگترین دشمن علی (ع)
لطفا کریمه زیر را با تامل از نظر بگذرانید:
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ
وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ
الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلاّ غُرُورًا
ترجمه: « هر کدام از ایشان را که مى توانى با صدایت
تحریک کن و لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار و در ثروت و فرزندانشان شرکت
جوى و آنان را با وعده ها سرگرم کن، ولى شیطان جز فریب، وعده اى به آنان نمى دهد»
(سوره بنى اسرائیل آیه 64)
آیه عجیبی است. روی سخن خدا با شیطان است. چنین می نماید که خدا خود ماموریت
گمراهی و اغوای بنی بشر را به دست شیطان، این لعین ازل و ابد، سپرده است.
البته این ظاهر امر است، انگار خداوند با این بیان تهدید آمیز می خواهد روزنه
های نفوذ شیطان را به همین بنی بشر بنمایاند و بفهماند که شیطان ممکن است از چهار
سو و به شیوه های چندگانه، ناغافل بر شما یورش آورد، پس ای انسان هشدار!
ناگهان على علیه السلام بى پروا بر او یورش آورد و او را به چابکی بر زمین
افکند چندان که پهلوى راست حضرت به پهلوى چپ شیطان و پهلوى چپش به پهلوى راست او
فرو رفت، آنگاه فرمود: ان شاء الله تو را خواهم کشت.
غرض این نوشته البته گزارش روایتی است از رویارویی شیطان با امیر مومنان علیه
السلام اما در تبیین مطلب پیش گفته، به اجمال بگویم که روش های چهارگانه ای که
شیطان بر انسان شبیخون می زند به قرار ذیل است:
1. نغمه های هوس انگیز: یا هر گونه تبلیغات گمراه کننده دیگر
که به نوعی با آلات صوتی و سمعی تحریک آمیز همراه است.
2. برنامه نظامی: این استراتژی شیطانی از واژه های "اجلاب" به
معنای گسیل سریع، "خیل" به معنای لشکر سواره و "رجل" به معنای پیاده نظام دریافته
می شود.
3. برنامه هاى اقتصادی و به ظاهر انسانی: از طریق مشارکت در
اموال(حرام) و انفس(فرزندان نامشروع)
4. عملیات مخرب روانى: از طریق دادن وعده هاى غرور آمیز و
اغفال کننده
هر چند راه های اغواگری این گرگ ایمان خوار منحصر به آنچه گذشت نیست اما خطوط
فرعی بیشتر انحراف ها عمدتا به این راه های اصلی ختم می شود.
بگذریم...
چنانکه معروض افتاد ذیل کریمه یاد شده روایتی خواندنی از زبان جابر بن عبدا لله
انصاری، صحابی بزرگ پیامبر- درود خدا بر او و خاندان پاکش- نقل شده است که آن را بی
کم و کاست از کتاب شواهد التنزیل/ ج1/ ص343-345، می آورم(برای آنها که دغدغه اسناد
روایات دارند):
عن جابر بن عبد الله الأنصاری قال:
کنا مع النبی (صلى الله علیه وسلّم) إذ أبصر برجل ساجد راکع متطوع متضرع، فقلنا:
یا رسول الله ما أحسن صلاته.
فقال (صلى الله علیه وسلّم): هذا الذی أخرج أباکم آدم من الجنّة.
فمضى إلیه علیّ غیر مکترث فهزّه هزاً أدخل أضلاعه الیمنى فی الیسرى، والیسرى فی
الیمنى، ثم قال: لأقتلنک إنْ شاء الله.
قال: لن تقدر على ذلک، إنّ لی أجلاً معلوماً من عند ربی، ما لک ترید قتلی، فو
الله ما أبغضک أحد إلاّ سبقت نطفتی فی رحم أمه، قبل أن یسبق نطفة أبیه، ولقد شارکت
مبغضک فی الأموال، والأولاد، وهو قول الله فی محکم کتابه:
(وَ شارِکْهُمْ فِی الأَمْوالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ
الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُور).
فقال النبی (صلى الله علیه وسلّم): صدقک والله یا علی، لا یبغضک من قریش إلاّ
(سفاحی)(27) ولا من الأنصار إلاّ یهودیاً، ولا من العرب إلاّ دعی(28) ولا من سائر
النّاس إلاّ شقیاً، ولا من النساء إلاّ سلقلقیة(29)،
ثم أطرق (النبی) ملیاً فقال:
معاشر الأنصار ربّوا أولادکم على محبّة علی.
قال جابر: کنّا نبور أولادنا (بعد) وقعة الحرَّة بحبِّ علی، فمن أحبِّه علمنا
أنِّه من أولادنا، ومن أبغضه أشفینا منه
جابربن عبدالله انصارى گوید: در محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)
بودیم مردى را در حال سجده و رکوع و طاعت و تضرع دیدم.
گفتیم: یا رسول الله! چه نیکو نماز می گذارد!
فرمود: او همان کسى است که پدرتان آدم را از بهشت بیرون راند، پس ناگهان
على علیه السلام بى پروا بر او یورش آورد و او را به چابکی بر زمین افکند چندان که
پهلوى راستش به پهلوى چپ او و پهلوى چپش به پهلوى راست او فرو رفت، آنگاه فرمود: ان
شاء الله تو را خواهم کشت.
شیطان گفت: تو را نرسد که چنین کنی چه آنکه از جانب پروردگارم برایم
مهلت تعیین شده است، تو را چه شده که قصد جان مرا می کنی؟
به خدا سوگند احدی با تو دشمنی نمی ورزد مگر آنکه نطفه من در رحم مادر
او پیش از نطفه پدرش قرار مى گیرد و من دشمن تو را در اموال و اولاد شریک مى شوم و
این همان سخن خداوند در کتاب محکم قرآن است که می فرماید: «و
شارکهم فى الاموال و الاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان
الاّغرورا»
آنگاه پیامبر (صلى الله علیه وسلّم) فرمود: او راست می گوید، ای على! به
خدا سوگند از قریش جز زناکار و از انصار جز یهودى و از عرب جز بدنام – یا کسی که به
نام دیگری خوانده شود - و از دیگر مردمان جز شقی و از زنان جز «سلقلقى»(بدکاره) کسی
تو را دشمن نمی دارد. سپس اندکی به فکر فرو رفت آنگاه فرمود: اى گروه انصار فرزندان
خود را با حب على پرورش دهید.
جابر گفت: در واقعه حرّه اولاد خود را با دوستی على محک می زدیم هر کدام
از ایشان که علی را دوست مى داشت، در می یافتیم که از فرزندان ماست و هر کس که او
را دشمن مى داشت، از وی دوری می جستیم.(ترجمه از نویسنده)
تبیان